معرفی کتاب و فیلم برگزیده

در این وبلاگ کتاب و فیلم برتر معرفی میشود .

معرفی کتاب و فیلم برگزیده

در این وبلاگ کتاب و فیلم برتر معرفی میشود .

سکانس برتر - آگراندیسمان

 

Michelangelo Antonioni

 

 

 

 

v      شرح فیلم

     توماس یک عکاس است. روزی بصورت اتفاقی از یک زن و مرد که در پارک قدم می زنند عکاسی می کند.  توماس در آتلیه­اش عکس­ها را ظاهر می کند و در یکی از عکس­ها چشمش به جنازه ای که در کنار بوته­هاست می­افتد. به پارک می­رود و جنازه را پیدا می کند. به آتلیه­اش برمی­گردد ولی ظاهرا کسی عکس هارا دزدیده است. به پارک باز­می گردد ولی اینبار از جنازه هم خبری نیست. توماس درمانده و تکیده از حوادث اخیر در پارک پرسه می­زند تا می­رسد به گروهی از جوانان که در زمین تنیس مجاور پارک مشغول بازی تنیس هستند.  توماس مشاهده می­کند که این جوانان بصورت نمادین و با حرکات شبه­واقعی(مثل بازی پانتومیم) مشغول این بازی هستند. در این بازی خبری از توپ و راکت نیست و این جوانان آنقدر طبیعی بازی می­کنند و به حرکات توپ خیالی(نامرئی) عکس­العمل نشان می دهند که چشم هر بیننده­ای را بخود جلب می کنند. در حین این بازی خیالی ، توپ از زمین به بیرون پرت می­شود و یکی از بازیکنان از توماس می خواهد که توپ را برایشان پرتاب کند. توماس که از حوادث اخیر درمانده شده و دیگر مرز بین جنون و سلامت ، حقیقت و واقعیت را نمی­داند ، با این جوانان همبازی می­شود و تن به قواعدشان می­دهد و توپ را برایشان پرتاب می­کند. دوربین بر روی چهره توماس ثابت می­شود و می­بینیم که توماس با چشمانش حرکت توپ خیالی را دنبال می­کند. بیشتر که دقت می­کنیم ، صدای برخود توپ و راکت را نیز می­شنویم. اینجاست که انگار توماس وارد یک حقیقت تازه می­شود.

 

v      شرح و تحلیل سکانس

     در گذشته عرض شد که آنتونیونی در فیلم­اش(آگراندیسمان) ، درواقع برای ما یک کلاس درس راه انداخته بود و با تعالیم خاص­اش که ریشه در اندیشه غنی­اش داشت ، اذهان منجمد و کرانمند مارا بر سر یک سفره بی­کران نشاند. آنتونیونی در این فیلم به­ما یاد می­دهد که که چگونه ببینیم ، چگونه تحلیل کنیم و چگونه رفتار کنیم. او به­ما درس درست دیدن و کشف حقیقت را می­­دهد. حقیقتی که در روزمره­گی هایمان جاری و ساری است و از فرط عیان بودن ، نهان شده است. آنتونیونی به­ما یاد می­دهد که چگونه حقیقت را کشف و درک کنیم.

 

     کسانی­که فیلم آگراندیسمان را دیده باشند ، غیر ممکن است سکانس پایانی آن­را فراموش کنند. به­غیر از کل فیلم(کل فیلم منهای سکانس پایانی) که سرشار بود از زیبایی­ و هنر و سبک فیلمساز و برای خود حکم یک دریا را داشت ، می­رسیم به سکانس پایانی که یکی از زیباترین و ماندگار­ترین اختتامیه­های سینما­ست. این سکانس بخودی خود آنقدر ارزشمند هست که می­توان به­عنوان یک فیلم مستقل ، ساعت­ها در مورداش صحبت کرد و لذت برد.

 

     یاد دارم چندسال پیش در جشن صد سالگی سینما ،  از صد فیلمساز برتر جهان – منجمله عباس کیارستمی – دعوت شده بود تا فیلمی صد ثانیه­ای در رسای سینما بسازند. این کارگردانان بسیار مشعوف بودند به این خاطر که جزو صد کارگردان برتر سینما انتخاب شده بودند و هم این امکان برایشان فراهم شده بود که فیلمشان را با دوربین اولیه برادران لومیر بسازند. عقیده دارم و افسوس می خورم که ای کاش زمان بصورتی عقب و جلو می­رفت و به نحوی این امکان جفت و جور می­شد که آنتونیونی آگراندیسماناش را هنوز نساخته بود و طرح سکانس پایانی آگراندیسمان را در این فیلم صد ثانیه­ای پیاده می­کرد. که اگر می­شد ، چه می­شد!.

 

     در این سکانس دوربین آرام و بی­صدا(البته هوشمند و هوشیار) در کنار بازیگران است. دوربین در ظاهر کار خارق­العاده­ای انجام نمی­دهد و حضورش پررنگ نیست ولی برخلاف این ظاهرش ، مقام دوربین بسیار والا و اندیشمند است. اکثرا از نماهای نسبتا باز استفاده می­شود ولی در مواقع ضروری و مواقعی که مفهوم تفکر را میخواهد بیان کند ابیایی از نماهای «بسته صورت» ندارد. دوربین در اکثر قریب­باتفاق برروی سه­پایه است و فقط در یکی­دو نما از دوربین روی دست استفاده شده است.

 

     بعنوان نمونه تعدادی از نما­های سکانس پایانی آگراندیسمان را انتخاب کردم و در زیر هرکدام شرح مختصری نوشته ام. امیدوارم که مصداقی باشد از ضرب­المثل «وصف العیش ، نصف العیش».

 

 

1)       لانگ­شات - زمین بازی و بازیگران

 

2)       مدیوم­شات - تماشاگران بازی

 

3)       بسته -  توماس که به تمسخر به بازی خیالی نگاه می­کند

 

4)       یکی از بازیگران ضربه محکمی به توپ خیالی می­زند و توپ از زمین خارج می­شود

 

5)       کلوزآپ -  تعقیب توپ خیالی توسط دوربین ، توپ به بیرون زمین روی چمن پارک افتاده است

 

6)       مدیوم­شات -  بازیگر از توماس می­خواهد(اشاره می­کند) که توپ را بیاورد

 

7)       لانگ­شات -  نمای پشت سر توماس که بسوی توپ می­دود

 

8)       مدیوم -  توماس توپ خیالی را برمی­دارد

 

9)       کلوزآپ -  توماس در حین پرتاپ توپ خیالی

 

10)     کلوزآپ -  تفکر و نظاره توماس به زمین بازی

 

11)    کلوزآپ -  لبخند رضایت توماس از مشاهده توپ که دیگر برای او خیالی نیست

 

12)     کلوزاپ -  تفکر توماس که به درک حقیقت رسیده است

 

13)     نمای بسیار دور از توماس که متفکرانه بر روی چمن پارک قدم می­زند

 

14)    همان نمای قبلی که تصویر توماس و چمن پارک در هم ادغام می شود و به تیتراژ ختم می­شود

 

 

     وقتی به ترتیب قاب بندی­ها دقت کنیم می­بینیم که تصاویر از «لانگ» به «مدیوم» و از «مدیوم» به «کلوزآپ» تغیر کادر می دهند و بعد همین مسیر را بصورت عکس ادامه می­دهند. یعنی نماهایی که از دور به نزدیک گرفته شده است ، در ادامه فیلم از نزدیک به دور تغیر کادر می­دهند و این نماها بصورت زیبایی قرینه همدیگر هستند. در این سکانس ، دوربین در 99% موارد بصورت سوم شخص و یا ناظر حضور دارد. در تصویر شماره (یک) دوربین بصورت سوم شخص است که توماس و بازیگران و تماشاچیان را نمایش می دهد. در تصاویر بعدی نیز دوربین به همین گونه است یعنی حضور دوربین به­عنوان شخص سوم – با زاویه ایکه دارد - در صحنه احساس می­شود. این روند در تمامی سکانس ادامه دارد بغیر از تصویر شماره (پنج) و تصویر شماره (هفت).

 

     اگر به آخرین تحلیلی که از آگراندیسمان شد توجه کنیم ، بحث براین بود که توماس با تن دادن به قواعد بازیگران تنیس و قبول کردن راه و منش آنان ، به حقیقت و به بینش آنان وارد شد. حقیر در یک گریز بسیار کوتاه عرض کردم که حال ، با فرض اینکه توماس به حقیقت رسید ، سوالی دیگر پدید می­آید و آن این است که کدام حقیقت صحیح و کدامیک غلط بوده است؟. معنی این پرسش به این معناست که توماس تا قبل از ورود به حقیقت اخیر ، باطبع دید و نگاهی دیگر به جهان و اطرافش داشته است و حال که با مشاهده بازیگران تنیس چشمش به حقیقتی جدید باز شده ، این سوال پدید می­آید که کدام حالت و کدام حقیقت بر دیگری ارجعیت دارد؟. برای حل این سوال فقط یک راه داریم و آن این است که «دید فلسفی» و «دید هنری» خودرا در کنار همدیگر قرار دهیم تا تازه بتوانیم به آوانس و تقلبی که آنتونیونی به­ما داده است برسیم و بفهمیم که نظر و دیدگاه آنتونیونی در مورد این سوال چیست. تا بفهمیم کدام حقیقت و کدام حالت ، حقیقت محض است.

 

     عرض شد که تمامی نماهای این سکانس بصورت سوم­شخص است بغیر از نماهایی که در تصاویر شماره (پنج) و (هفت) مشاهده می­کنیم. تفاوت نامحسوسی که در این دونما با نماهای دیگر وجود دارد در این نکته نهفته است که ، در تمامی نماها ، دوربین بصورت ناظر و سوم­شخص است ولی دو نمای ذکر شده(تصویر شماره پنج و هفت) بصورت نمای­نقطه­نظر(p.o.v) هستند. این تفاوت بسیار ظریف و نامحسوس است و با تکرار نمایش و چندین­بار دیدن این سکانس ، به تفاوت­شان پی می­بریم. در همگی نما­ها دوربین بصورت سوم­شخص عمل می کند و به نوعی بجای تماشاگر فیلم ، داستان فیلم را دنبال می­کند ولی در نمایی­که توپ خیالی بر روی چمن­های پارک می­افتد و نمایی که توماس را از پشت سر مشاهده می­کنیم که می­دود تا توپ را بردارد ، فقط این دو نما هست که بصورت نقطه­نظر گرفته شده است. ولی نمای­نقطه­نظر چه کسی؟.

 

     در تمام فیلم ، این دوربین بود که توماس و باقی شخصیت هارا به تصویر می­کشید و در واقع روایت می­کرد ولی در این دو نما ، دید و نظر و تفکر دوربین به کنار گذاشته می­شود و ما فیلم را از دید و از چشمان آن بازیگر تنیس – همان دختر که به توماس امر کرد تا توپ خیالی را بیاورد – مشاهده می کنیم. بهتر است بگوییم ما فیلم را از جهان­بینی آن بازیگر تنیس مشاهده کردیم. این دو نما بسیار کوتاه است و شاید به تقریب بتوان گفت که کلا 10ثانیه بیشتر بطول نینجامید. 10ثانیه در مقابل کل زمان فیلم بسیار بسیار کوتاه است ولی در سینما همانقدر که نماهای طولانی دارای ارزش و اعتبار زیادی هستند ، نماهای کوتاه نیز می­تواند به همانقدر مهم باشد خصوصا اینکه فیلمی از آنتونیونی را مشاهده می­کنیم(بازهم از این شیرین کاری­ها در فیلم های دیگر آنتونیونی سراغ داریم مانند آن نمای طولانی و اثر گذار در سکانس پایانی فیلم حرفه خبر­نگار). آنتونیونی با گرفتن این دو نما بصورت نقطه­نظر سعی دارد که ، به کسانی که بعد از دیدن این فیلم به تفکر فرو میروند و سوال مطرح شده توسط حقیر(که کدام حالت فکری توماس درست است) در اذهانشان چرخ می­زند ، حالی کند که حقیقت در صحت و اصولی بودن بازی تنیس است. شاید در ظاهر توپی را مشاهده نکنیم که این ندیدن بخاطر انکار حقیقت است از طرف ما ولی اگر دلهایمان را صیقلی کنیم و دست از کلیشه همیشه­گی فکری­مان برداریم و بصورت دگر ببینیم ، حتما چیز دگر مشاهده می کنیم.

 

     در پایان نظرتان را به چهار تصویر پشت سرهم (شماره 9و10و11و12) جلب می کنم. در این چهار تصویر ، اول توماس را مشاهده می­کنیم که توپ را پرتاب می کند. بعد توماس که با تفکر و تقریبا نوعی دودلی بازی تنیس را مشاهده می­کند و در تصویر بعد توماس حقیقت را کاملا مشاهده و لمس می­کند که نتیجه­اش لبخند رضایت اوست و در آخر دوباره با چهره متفکر توماس روبرو می­شویم. این سه حالت روحی که عرض شد همگی در یک پلان ضبط شده و در اینجاست که قدرت و نفوظ آنتونیونی را در گرفتن بازی از بازیگران فیلم­هایش را مشاهده می­کنیم. در تصویر شماره(ده) تفکر وجود دارد. در تصویر شماره(12) نیز همینطور. ولی تفاوت این دو تفکر بسیار متفاوت است. تفاوتی­ست بین «دیدن» و ایمان داشتن.

 

 

 

 

ارادتمند:

MAX PAYNE

http://maxpaynethefall.blogsky.com

نظرات 1 + ارسال نظر
م.محمدی یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:43 http://shadan-news.blogfa.com/

سلام دوست من
فیلم حرفه عکاسی یکی از قشنگترین و حرفه ای ترین کارهایی بود که تا به حال دیده بودم . ممنون از اطلاعاتی که داده بودی . من نویسنده بلاگ نشر شادان هستم . دیدم از کتابهای ما هم داری روی سایتت . اگر دوست داشتی با هم لینک عوض کنیم
سراغ ما رو هم بگیر
بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد